از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خود هویت هر موجودی حجاب اوست که میان خلق و خالق قرار می گیرد؛ از آن جایی که در میان موجودات ، انسان ها موجودات اشرفی هستند که باید به مقام کرامت برسند و خلافت الهی را دست آورند، باید از این حجاب بیرون آیند تا به عنوان مظهر تجلیات الهی در آیند.
این که خداوند می فرماید در هنگام مرگ یا قیامت کشف الغطاء می شود (ق، آیه 22) و حقیقت برای آدمی آشکار می شود، این کشف حقیقت در یک مرتبه نخواهد بود؛ زیرا برخی کشف حقیقت آن در حدی خواهد بود که پیامبر(ص) در آن مرتبه قرار دارد؛ زیرا پیامبر(ص) را الگو و سرمشق خود قرار داده اند. اینان می توانند در مقام رجعت به منتهایی برسند که منتهای رجعت پیامبر(ص) است؛ زیرا تحت ربوبیت مظهری قرار می گیرند که به عنوان رب العالمین رب پیامبر(ص) است: الی ربک الرجعی و الی ربک المنتهی(علق، آیه 8؛ نجم، آیه 42)
البته انسان ها می توانند با سرمشق گیری درست از پیامبر(ص) در همین دنیا به این درجات و مقامات برسند و پرده ها را کنار بزنند.
پیامبر(ص) این حالات را داشته است ؛ زراره بن اعین می گوید: قلت لأبی عبد الله علیهالسلام : جعلت فداک الغشیة التی کانت تصیب رسول الله صلىاللهعلیهوآله إذا أنزل علیه الوحی؟ فقال : ذاک إذا لم یکن بینه وبین الله أحد ، ذاک إذا تجلى الله له ، قال : ثم قال : تلک النبوة یا زرارة ، واقبل متخشع؛ به امام ابی عبدالله صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم؛ غشیانی که هنگام نزول وحی به پیامبر(ص) دست می داد، چه بود؟ حضرت فرمود: این زمانی بود که میان پیامبر(ص) و خدا کسی واسطه نبوده است؛ آن زمانی که خداوند برایش تجلی می کرد. زراره گفت: سپس حضرت (ع) فرمود: این همان نبوت است ای زراره!؛ و پیش از آن خشوع به ایشان دست می داد؛ یا آن که در آن حالت که امام درباره این مطلب سخن می گفت، حالتی از خشوع به آن حضرت دست داده بود.(التوحید، للشیخ الصدوق، ص 115)
خداوند در بیان حالات وحی از جمله نوعی بی واسطه اش می فرماید: وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ؛ هیچ بشری را نرسد که خدا جز به وحی یا از آن سوی پرده ، با او سخن گوید یا فرشته ای می فرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحی کند اوبلند پایه و حکیم است.(شوری، آیه 51)
حضرت موسی(ع) از خداوند خواسته بود تا خودش را به او بنمایاند و ارایه دهد و او رویت نماید؛ خداوند فرمود: چنین چیزی امکان ندارد، ولی می تواند تجلی کند و همین تجلی موجب می شود تا کوه متلاشی شده و حضرت به صورت صعق و مدهوشی در آید.(اعراف، آیه 143)
به هر حال میان خلق و خالق دو پرده است: یکی پرده هویتی و خلقی انسان که محدودیت طبیعی هر موجودی از جمله انسان نسبت به خدا است؛ زیرا هر خلقی و مخلوقی همانند روزنه ای است که نور وجود الهی را از آن روزنه پذیرا است. از این رو گفته اند حد هر ماهیتی و موجودی همان محدودیت های وجودی اوست. این پرده جز با فنای فی الله و بقای بالله نمی تواند برداشته شود؛ در حقیقت چیزی مثل قطره است؛ یعنی هر موجودی قطره ای است که او را از قطره ای دیگر جدا کرده است؛ این قطره اگر بخواهد دریا شود باید فانی در دریا شود و حدود قطره ای خود را از دست بدهد ؛ در این صورت دیگر قطره ای نیست ؛ زیرا فانی شده است و حد و مرزی ندارد تا از دریا او را جدا کند؛
دومین پرده ای که است پرده ای انسان ها با گناه و کارهای بد خویش ایجاد می کند. انسان در گام اول باید این پرده را بردارد؛ در مرحله دوم باید رجعت به منتهایی کند که همان آغاز بوده است. از آن جایی که خلق از حقیقت محمدی(ص) شروع و آغاز شده به همان جا باز می گردد؛ زیرا خداوند در سوره بقره فرموده است: انا لله و انا الیه راجعون؛ از اوییم و به سوی او باز می گردیم. این بازگشت از همان جایی است که آغاز کرده ایم.
امام موسی کاظم (ع) درباره حجاب طبیعی هر موجود و مخلوق می فرماید: لَیْسَ بَیْنَهُ [سبحانه و تعالی] وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُور؛ بین خداوند سبحانه و تعالی و خلقش حجاب و پرده ای غیر از خلقش نیست؛ زیرا خداوند بی حجاب محجوب است و بدون پرده ای مستور است.( التوحید، الشیخ الصدوق، ص179)
پس حجاب میان هر انسانی با خدا همان وجه محمد و علی و تقی بودن اوست؛ اگر از این هویت و ماهیت محدود ساز بیرون آید همان دریایی می شود که قطره با فنای خود به دست آورده است؛ پس فنای فی الله به معنای نابودی و نیستی نیست؛ بلکه پیوستن به دریای هستی است.
حافظ بر اساس همین می فرماید: حافظ تو حجاب خودی از میان برخیز!